Saturday, June 28, 2008

نه ماهگی

خاله جونیا عمو جونیا سلاماول بهتون بگم که اگه فکر کردین من دندون درآوردم کاملن در اشتباهید. اصلن میخوام بدونم فلسفه ی این دندون درآوردن چیه که بعدش مجبور بشید هی مسواک بزنید و هی دندون پزشکی برید و مدام هم درد تحمل کنید؟ بگذریم. هیجان انگیزترین کاری که میکنم اینه که دستم رو میگیرم به لبه ی تختم و می ایستم. بعدش پاهام خسته میشه ولی از اونجایی که بلد نیستم بنشینم یک عالمه جیغ و داد میکنم که یکی بیاد منو بنشونه. به خوبی میگم ماما! البته فقط در مواقع اضطراری بلدم بگم! بلدم تق تق سق بزنم و بعدش نانای کنم. حسابی هم روروک سواری میکنم. دنده جلو دنده عقب سنگچین پارک دوبل! هرچی بخواین!تازگی ها وقتی از خواب بیدار میشم یک صدای بمی پیدا میکنم که نگید. هی هم دادمیزنم و میگم هوم هوم...خلاصه مامانم از این بابت خوشحاله که صدام مثل صدای مورچه نشده . ولی قول نمیدم ممکنه در آینده تغییر عقیده بدم. هنوز هم عاشق آب بازیم تازه خوبیش اینه که هر روز با بابام میریم حموم(البته منظور هر روزیه که بابا خونه باشه) بعد حسابی دوتایی آب بازی میکنیم. و بهترش اینه که آخرش یادمون میره بهتر بوده خودمون رو هم بشوریم!راستی شما میدونید حباب چیه؟ خوب یکی دیگه از تفریحات من و بابام اینه که ساکت بنشینیم و مامانم برامون حباب درست کنه و ما بترکونیمشون. البته چون من کوچیکم و نمیتونم راه برم از بابام کم میارم ولی اون خیلی خوب حبابا رو میترکونه و صد البته وسطاش چیزای دیگه مثل میوه خوری و مجسمه و گلدون و اینا رو هم میترکونه!اصلن صندلی غذامو دوست ندارم وای میزش رو که نگو... چیه ؟ دلم میخواد روی کاناپه بنشینم و لم بدم. البته بیشتر ترجیح میدم تو بغل باشم یا پای کامپیوتر. تازگی هم یاد گرفتم کیبورد کجا قایم میشه. تا میام تو بغل پامو میکنم زیر میز و کیبورد رو پیدا میکنم و حسابی از خجالتش در میام.وقتی خیلی دلبر میشم همینطوری که نشستم کنار مامانم سرم رو میذارم روی پاش بعد هر چند دقیقه یکبار برمیگردم نگاهش میکنم و بهش لبخند میزنم!تازه الو کردن هم بلدم. گوشی موبایل- گوشی تلفن-کنترل تلویزیون و ضبط و...- عروسکهای سخنگو- حتی بعضی وقتها که چیزی گیرم نمیاد با داروگ(غورباقه عزیزم) الو میکنم. بعضی وقتها هم به جای اینکه گوشی رو بذارم در گوشم میذارمش دم چشمم و یک چشمی به همه نگاه میکنم و الو میکنم. و کافیه توهین بزرگی چون گرفتن گوشی از دست من صورت بگیره...راستی تو اینم ماه دهنم هم یک کمی برفک زد که خوشبختانه طی یک فقره کولی بازی از سمت مامان و روانه شدن سریع من به دکتر برفک ها نمایان نشده منهدم شدند.صبحا که از خواب پا میشم هرکی کنارم باشه اول انگشتم رو میکنم تو دماغش بعد دهنش بعد چشمش دوباره دهنش وهمینطور ادامه میدم. چشم روهم خوب بلدم . چشم و چال هرچی عروسک و آدم بوده با انگشتای کوچولوم از جا درآوردم.خوب من برم یک کمی غر غر کنم. شاید یکی منو بغل کنه. کاری ندارین؟ بوس.بوسراستی تو اون عکسه تازه از سفر قندهار برگشته بودم