Saturday, January 24, 2009


خاله جونیا عمو جونیا سلام
نانا خیلی خانوم شده. دیگه جملات کامل و درست حسابی میگم.
ماما..هامی..بده..بوخویم!
بابا دون ..بیا...آبادی تونیم!
آکائیه ..صندیی...خییده!
اهم اخباز این ماه عبارتند از:
بالاخره برای من صندلی ماشین خریدند. یک روز به پیشنهاد مامان رفتیم تا از آقاییه در خونمون صندلی بخریم که ناگهان بابا که فکر میکرد خیلی زرنگ و بازاریه ما رو برد ون سر دنیا. خلاصه بعد از سه ساعت گشت و گذار در اون سر دنیا سرمون رو انداختیم و اومدیم همون آقائیه در خونمون. ولی بابا آخرش هم قبول نکرد که بهتر بود همون اول کارمیومدیم پیش آقاییه! تا نشستم تو صندلیم جیغ کشیدم که :"اووووو....بینده!(بلنده) آگاییه ا.نانا..خییده (آقاهه برای نانا خریده!)"
آهای خانوم اوشدله! بابا دله!(در حالیکه با دستم به طرف مقابل اشاره میکنم و انگار ازش طلبکارم!) شب تولد پدر جون مامان اینا رو چهل و پنج دقیقه تمام تو خونه در انتظار پخش آهنگ ختانوم خوشگله معطل کردم! عاشق اون قسمتشم که بسنه (بستنی) از دست نی نی می افته! و هربار برای همه توضیح میدم که نی نی بسنه انداخت!
از اونجایی که دیگه کریر ندارم که صبح همونطوری خواب منو بذارن توش و منتقلم کنند خونه مامانی. صبحها بابا باید برام صدای بق بقوی کبوتر در بیاره تا من بیدار بشم. البته خبیلی بچه خوبی هستم گریه زاری و ادا اطوار در نمیارم. فقط بعضی وقتا جوراب نمیپوشم. گاهی کلاه دوست ندارم. یکبار هم نایلون پیرهن بابا رو کرده بودم توی سرم و میخواستم الن و للن با همون برم خونه مامانی!
یکی دو روز آسانسور خراب شده بود و مجبور بودیم از پله بریم بیایم. در این مدت ابیب میومد منو میاود بالا. حالا هر بار میرسیم خونه در آسانسور که میرسم میگمآشانور خباله؟ ابیب...ابیب...بیا نانا ببل تن!" (حبیب بیا نانا رو بغل کن!)
عاشق کاوتون شرنگ (شرک) شدم. روزی حداقل پنج بار نگاهش میکنم! البته بهش میگم اخ!(خر) شرک 3 اون قسمتی که خر تو خر میشه و شرک آتیش میگیره اونقدر میخندم و جیغ میزنم که منم خونمونو میذارم رو سرم!
درباره آهنگها از خودم نظرخواهی میکنم. تا یک آهنگ شروع میشه از خودم میپرسم:"خوبه؟" بعد خودم جواب میدم"آیه خوبه!" و کافیه آهنگه خوب نباشه. اونقدر جیغ میزنم نهههههههه...نهههههههههههه...تا عوضش کنند. هنوز به طرز جنون آمیزی از آکاس(a cause) خوشم میاد. و تا سوار ماشین میشم دستور میدم"اکاس..اکاس" و تا شروع میشه با آخرین توانم فریاد میزنم"بووووویند...بوووووویند"(صداشو بلند کنید) و اصلن فرق نمیکنه صداش چقدر بلنده باید بلندتر بشه. خلاصه اگه یک مامان و یک بچه دیدید که ماشینشون داره پرواز میکنه و صدای اکاس ازش به گوش میرسه فکر نکنید چه مامان بی فکریه! اون ماییم و مامان تسلیم جیغ و داد من شده!علی الخصوص ورودمون به پارکینگ با اون سر صدا خیلی خجالت آوره!
بالاخره تلاش مامان بی ثمر موند و من از پیشی میترسم. تا وارد پارکینگ میشیم از دور با پیشی بای بای میکنم. و اگه مامان بگه بریم پیشی رو بغل کنیم. فوری میگم:"نه نه نه...پیشی تفیفه(کثیفه)...بده.." بعد برای اینکه فکر نکنند من کم آوردم داد میزنم"بویو...پیشی بویو...دهه!"
وقتی مامان یا بابا رو بوس میکنم خودم دستم رو میزنم به سینه ام و میگم "آخ دووون!"
راستی میدونستید من چپ پا هستم! توپم رو میکارم و میرم عگب(عقب) بعد بدو بدومیام و با آخرین شدت ممکن شوت میکنم بعد خودم میگم"اووووه...چه شوتی!" و وقتی توپ به در و دیوار و گلدون و...میخوره میزنم به صورتم و میگم"یاااا علی..."
کافیه دو تا چوب اندازه هم گیر بیارم یکی رو میذارم رو شونم و با اون یکی مثلن ساز میزنم.این عملیات رو با دو تا ماکارونی. دو شاخه گل مصنوعی.دو تا شیرازه و هر چیز دیگه ای ه فکر کنید انجام میدم. ساز بابام هم مال منه. گریه و زاری میکنم که"این..ناناست نانا بزنه!"
کماکان به بابای کردن با مامان بابام و ددر رفتن با دیگران یا موندن خونشون علاقه وافری دارم. تازگی هم سرشون داد

میزنم"د..........بوی...بویو......بد!"
آقاهه اومده بود وسایل اضافی رو جمع میکرد میبرد تو پارکینگ. منم خیلی خوشحال بودم و هی بهش میگفتم "اپشین بیا.اپشین صندلی ببر!"(آقاهه شبیه افشین بود آخه) بعد آقا هاپوی منو از رو صندلی برداشت بذاره اونور که یهو با گریه داد زدم:"نه...نه...اونو نه...اونو نبی آگا!"