Saturday, February 28, 2009

دو سال و چهار ماهگی













خاله جونیا عمو جونیا سلام.
ببینم برای شما هم صبح بیدار شدن اینقدر سخته؟ مراسم بیدار شدن من معمولن نیم ساعتی طول میکشه. تصمیم گرفته شده من یک ساعت زودتر بخوابم. البته فعلن اون یک ساعت زودتر رو مامان میخوابه و من کنارش دراز میکشم و حرف میزنم تا ساعت خواب معمول ام برسه و بعد خوابم بگیره! صبح هم تا بهم میگن بیدار شو جیغ میزنم نععععععع....نععععععععععع.....و گاهی مجبور میشن منو بپیچن تو پتو ببرند خونه مامانی که در این صورت تا سوار ماشین میشیم کلمو یواشکی از لای پتو میارم بیرون و میخندم!!!
تازگی وقتی میریم خرید جلوی اسباب بازی فروشی ها می ایستم و هی به اسباب بازی که ازش خوشم اومده اشاره میکنم و میگم بیا...بیا...البته در اثر تربیت کودک برام نمیخرند ولی خوب گاهی که خیلی مگسی میشم مجبورند بی خیال این حرفا بشن و ترجیح میدن من بی ادب بشم تا آبروشون بره!!
بعد از گیر دادن به اخ یا همون شرنگ گیر دادم به کارتون شنل قرمزی ! اسمش هم یادم نمیمونه. میگم اونو بذار...امممم....اگه گفتی؟!!...گرمزی...مادر بزرگ...
تمام کارتون اخ رو حفظ شدم: ببخشید..ببخشید...چی چیو ببخشم..من حالم اصلن خوب نیست...یواااا....آخ دون شوکولاتی!!! اگولو آقا (اوقور به خیر آقا!)
اونایی که میبینید تو پامه دستکشه.. به آگا گیر دادم که این دستکش ناناست...اون بیچاره هم مجبور شد بدشون به من. بعد کردمشون تو پام و گفتم..جوراب ناناست!!
تو صندلی نشستنم هم ماجرایی داره. اگه بابا باشه که عمرن بشینم. جیغ و داد و گریه و مویه ران میندازم که اوندا!!یعنی باید اونجا بشینم(روی صندلی)اگه مامان باشه جرات این ادا بازی ها رو ندارم ولی بعد مدتی یواشکی دستامو از تو کمربند در میارم و دو دستی صندلی راننده رو میچسبم.(لبته نترسید چون کمربنده کمر و پاهامو نگه میداره.
عاشق تباب توبیده هستم! اینجا به روش سنتی سفره انداختیم و من کلی لذت بردم. مامان صداشو مثل آقا گرگه کرد و گفت:"نانا...یالا کبابتو بنداز بالا!" منم نامردی نکردم و با همون صدای گرگه گفتم:"باااشه" بعد کبابمو از سر چنگال برداشتم و دو دستی انداختمش رو هوا!!!
هربار که بخوایم بریم بیرون من باید یه روسری بردارم سرم کنم. اگر هم یادم بره تو کوچه و خیابون روسری مامان یا هرکی همراهم باشه رو در میارم و سرم میکنم!
یکی بود یکی نبود ...زیر گنبد تبود...اد بود دیدی..هیچکس نبود ...بعد با دستم اشاره میکنم که بیا...بعد خودم میگم...کیسمس مبارک...(کارتون اخ!)
دیروز ماما از این نمکدون آدمکها که همو بغل کردند خریده بود. تا دیدیمشون به بابا گفتم اینو..ببل کردن!!بعد آوردمشون و یواش بهشون گفتم:"سلام..چطوری؟ بریم بازی کنیم؟"بعد با مامان گفتم:"چراغ نانا روشن کن نی نی بازی تونه!"
نانا:"تی بود؟"
مامان:"الهام بود. یادته؟"
نانا:"اگه گفتی؟...مممم....آره...تباب خویدم!!"
منو بردند تولد. اونقدر رقصیدم که نگید.با دقت به همه نگاه میکردم و اداشونو در میاوردم و البته گاهی هم قاطی میکردم! تا آهنگ هم قطع میشد داد میزدم :"ای بابا..."
ای جی! (اال جی) هر جا یک مارک ال جی حتی اندازه یک انگشت حتی در طبقه پنجم یک ساختمون ببینم داد میزنم"اینوووو... ای جیو...."
چیییین...هر دوتا چیزی که شبیه به هم ببینم میزنمشون به هم و میگم:"چیییین.." مثلن یه روز سه تامون شلوار جین پوشیده بودیم بعد من اومدم یکی یکی پاهامو زدم به پای مامان و بابا و گفتم:"چییین.." یا یک بار دم میمونهامو زدم به هم و گفتم :"چییین...."
مامان دوووون...بیا ببلم شوپو بدخونیم!!!!!(مامان جون بیا بغلم(بغلم کن) سوپ رو بچرخونیم(هم بزنیم))