Tuesday, August 18, 2009

دوسال و ده ماهگی

آقای کارگر رفته بود لب پنجره که شیشه ها رو تمیز کنه
من: مامان دووون...آگاییه اسپایسر منه؟
نه مامان جون!
چرا اسپایسر منه!الان میپره!
نه مامان ..اگه بپره میفته اوف میشه!
من با گردن کج شده و چشمهای ریز شده: مامان دووون....یه چوچولو...یه چوچولو بپره!
چند روزه صبحها خودم کیفم رو میبرم تا کلاسمون. دیروز هانیه جون گفت نانا کیفت سنگینه بده من برات بیارمش. یه نگاهی بهش کردم و خیلی جدی گفتم: خودم میبرم...به خاطر من بژلگ شدم!
یه تیوپ لاکپشتی برای من خریدن که باهاش میرم تو استخر. اوایل یه مربی شنا گفت که با تیوپ من تنبل میشم و برام فقط بازو بند بخرن. چشمتون روز بد نبینه که میرفتم ببل و تا یه خورده آب به تنم میخورد شروع میکردم به دادو بیداد که میخوام برم بنشینم!!! خلاصه هم دلم میخواست برم تو آب هم میترسیدم تا بالاخره بی خیال شنا یاد گرفتنم شدن و برام تیوپ خریدن! هر روز هم به بچه ها میگم من میرم خونه ماما فلح که استخر بکنم!!!! یه روز هم مامان گفت میخوای فردا دوستاتم بیاری استخر؟ گفتم آره!!! فردا با العباش (امیرعباس) میام!!
رو تاب نشستم و داشتم با متین حرف میزدم: من که چوچولو بودم.....تاب باژی تدم...بعد از تاب اوفتادم .. بعد موهام فیرفیری شد!!!
اسم متین رو هم یادم نمیمونه. تو استخر بلند داد کشیدم. بعد مامان اومد سراغم و گفت نانا یکبار دیگه داد بزنی لاک پشتت قهر میکنه میره. من فوری به متین اشاره کردم و گفتم : اینو ..اینو..."تینا" رو ...داره چایی میخوره!! (حواس پرت کنی) یکبار دیگه هم اومدم کنار استخر به متین گفتم: "کتی"!!!...پرمانه شو!! (پرمانه=پروانه=شنای پروانه)
هنوز هم در کمال بدجنسی تا میبینم یاشا داره میره سمت در میدوم و در رو باز میکنم. هنوز هم یاشا در کمال مظلومیت گریه میکنه!
مامان: نانا نیلوفرجون خیلی شیطونه نه؟
من: آآآآآره!
- منیر جون هم شیطونه!
- نه....مونیدون مهلبووونه...من دوسش دارم...ببل میکنم محکم بوس میکنم!!!
دیشب موقع خواب: امروز ممنیدون نیومده بود...من ببل نیوفل (نیلوفر)دون خوابیدم!
-دلمو دزدیدی!!
مامان: کی دلتو دزدیده؟
من: اشکان!!!
با اشکان توپ بازی میکنم و میگم: اشکااان...منو دوست داری؟!!!
تازگی هر نوع پارچه (شامل: دستمال آشپزخونه ، رومیزی، حوله، روسری و به ویژه مغنعه مامان،..) رو مچاله میکنم و میگم این نی نیه و یک ساعتی مشغول بازی و خوابوندن و غذا دادنش میشم. جالبه که وقتی بهم عروسک میدن قبول نمیکنم و میگم این نی نی نیست!!
تو دستشویی: مامان...این پی پیا از توپم میریزه؟!!
با دیدن برج میلاد: اوو...اینو...الابکر رو...(الابکر = الله اکبر = مناره مسجد)
دوباره بعد چند ماه فحش پدشگ افتاده تو دهنم: توپم تو اتاق مامان اینا بود که شوتش کردم و گفتم: ای پدشگ! از اتاق بابا برو بیرون!!
یه سوسک زیر تخت مامان اینا بود و مامان از ترسش در اتاقو بست و منتظر شدیم بابا بیاد. تا صدای در اومد دویدم پیش بابا و گفتم: اون شوشکه رفته ژیر تخت شما!! بریم بکشیمش؟!
کیف مامان تو ماشین جا مونده بود و بابا ماشین رو برده بود. مامان نه پول داشت نه کلید نه سوییچ اون ماشینو به من گفت : میبینی نانا بابات چکار کرده؟ با لحن سرزنش آمیزی گفتم: ای بابای بد!
داشتم با رنگهای انگشتیم بازی میکردم که مامان دید هر چند وقت یکبار میرم تو اتاق و میام بازی میکنم. بعد باز میرم تو اتاق. اومد نگاه کرد دید بله! یه لیوان آب کنار تخته که هرچند وقت یکبار من میام تو اتاق و دستامو توش میشورم باز برمیگردم سر رنگ بازی!!!
بابا دووون بیا تو استخل. لباشتو درآر...شلبارتو درآر...شلتتو درآر...نه شولتتو در نیار به خاطر بده!!!
عاشق لیمو ترشم. دیشب هی به مامان گفتم اینو گاچ کن...هی به حرفم گوش نداد. آخرگفتم باشه بیا اینو پاره کن!!! بعد مامان یه نصفه لیمو که قبلن فشرده شده بود داد دستم. یه نگاه بهش کردم گفتم نمیخوام...اینکه خالیه!!!
با مامان رفتیم آیس پک..از مزه آیس پکها خوشم نیومد و برای خودم لم دادم رو مبل و چیپس خوردم هر چی هم مامان گفت پاشو بریم خونه گفتم نهههه...ایندا خوبه...بشینیم!!
گزارش چیزایی که این ماه یاد گرفتم رو دادن به مامان. که ضمیمش یه برگ نقاشی بود(نقاشیامونو تحویل نمیدن و میذارن تو پروندمون تو مهد!!!) که عکس یه مار هم توش بود که من دورش رو خط خطی کرده بود. تا ماره رو دیدم گفتم:
Hiss…hiss..hiss..snake in the vooas(grass)!
تازگی مجله ام رو میذارم جلوم و صفحه ژیگیل(جیغیل) رو برای خودم بلند میخونم. تازه صدامو هم موقع حرف زدن شخصیتهای مختلف عوض میکنم!!
یه دامن دارم که زیرش بستنی های کوچولو گلدوزی شده. یه روز دامنه رو پوشیدم و گفتم: اینو پوشیدم که یاشا و العباش این بشتنیاشو بخولن!!!
هیچ علاقه ای به شونه کردن موها یا گلسر زدن ندارم. نهایتش نیم ساعت گلسر رو موهام میمونه و بعد میارم تحویل مامانم میدمش. در نتیجه هر روز صبح با موهای فیرفیری رو هوا میرم مهد کودک!
خیلی به باز کردن در ماشین علاقه دارم. از اونجا که معمولن مامان من و مامان یاشا با هم میرسن و بعد اینکه اشک یاشا رو سر باز کردن در درآوردم سوئیچ رو از مامان میگیرم و در ماشین رو باز میکنم و یه نگاهی به یاشا میندازم که یعنی من بزرگم!!